ساعت کوکی کوچک خیلی چشم انتظار رمضان بود تا چشمانت را به سحر باز کند

بچه تر از آن بود که احساس بزرگی مثل انتظار چشمانت در قلبش جای بگیرد.

راه رفتن را هم تازه آموخته بود طفلک

پاهای کوچکش را کرده بود در کفشهای پاشنه دار، قدم میزد

تق تق تق

(نگاهم کن دیگر)

.

با توام! کوکم نمیکنی؟

نگفتی این صدا با تیک تیک فرق دارد؟

اما

خوابیدی، بی آنکه منتظر زنگش باشی

او هم خوابید، پاهایش دیگر جان نداشت، دلش را نمیدانم اما

شاید هم خودش را به خواب زد تا حالا تو سحر بیدارش کنی

دارد انتظار را یاد میگیرد از بی محلی تو

من.ساده 27 تیر 92

مطالبه گری به سبک ابراهیم

کل یوم عاشورا و کل ارض کربلا

کینه ظلم برای من، لبخند زهرا (س) برای تو..

هم ,تق ,یاد ,تو ,بی ,سحر ,را به ,یاد میگیرد ,را یاد ,دارد انتظار ,تق تق

مشخصات

تبلیغات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

رویای بیت کوین Bitcoin Dream پرسش و پاسخ وردپرس سایت کیم کالا فروشگاه اینترنتی Lotus Water Psychology سایه وارونه داده پردازی نرم افکار اپیکیشن نت مانی net money مرکز تخصصی گچبری و قالبسازی آذین بیوگرافی ابوالفضل بابادی شوراب گروه هنری اولین اکشن سازان جوان اقیانوس طلایی .:: تنفّس صــــبح ::. شین نویسه خبر شهدای مدافع حرم پایکد نقاشی کشیدن درمان مو کبدچرب Sh.S نمونه سوالات استخدامی بانک تجارت (فروردین 1400) رسانه ارزهای دیجیتال و صرافی Coinex مرکز ماساژ در تهران